• • • • • • باران • • • • • •
کفش هم اگر دلتنگ باشد، زخمی می کند وای به روزی که دل ، تـنگ بـاشد . . .
من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها صدایت در گوشم پیچید نگاهت در چشمانم نقش بست نامم را خواندی.. گفتی بارانم بی تو نه معنا دارد باران
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
و
تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه
به وجود پر مهر تو می بالم
و
تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.
ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و
زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
اجازه هست که عشقتو،توکوچه ها دادبزنم؟
رو پشت بوم خونه ها اسمتوفریادبزنم؟
اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟
ماه و ستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؟
اجازه هست که خنده هات قلبمو از جا بکنه؟
بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه
اجازه هست نگاهتو،تو خاطرم قاب بکنم؟
چشمی که بد خواهمونه،به خاطرت خواب بکنم؟
اجازه فریاد بزنم: توقلبمی تا به ابد؟
بدون اگه رسوا بشم به خاطرت خوبه،نه بد!
اجازه هست دریا باشم،کویر رو پیمونه کنم؟
تو صدف دلم بشی،من تو دلت خونه کنم؟
اجازه هست....؟؟
نظرات شما عزیزان: